نوشته های یک ذهن دیوانه ...
انشا یک کلاس هفتمی : من هنوز زنده ام ...

من هنوز زنده ام ...

رنگ زردی دارم ، به لطف شاخه هنوز در کنار دوستانم هستم ، دوستانم سبز اند ، مرا خان بزرگ میخوانند، من هنوز هم نسیم را حس می کنم ، نسیمی که خنک و مطبوع است ، از طوفان می ترسم ، آخر طوفان از شاخه قوی تر است ، اما من عاشق بارانم ، بارانی که آرامش خاص خود را دارد ! من هنوز هم خدارا شکر میکنم که میتوانم در کنار پروانه ها باشم، پروانه هایی که در هر رنگ و نقش و نگاری زاده شده اند ، من هنوز خداراشکر میکنم چون میتوانم از اینجا گل های رنگارنگ را ببینم ، گل هایی که وقتی به دست انسانها چیده هم میشوند بازهم رشد میکنند و فضا را زیبا میکنند ، و به لطف همین گلهاست که پروانه هاهم اینجا هستم ، من هنوز زنده ام ، من هنوز امید به زنده بودن دارم زیرا شاخه مرانگهداشته است ، من هنوز امید به زندگی دارم زیرا دوستان خوبی دارم ، من هنوز امید به زندگی دارم زیرا گل ها هنوز رشد میکنند و پروانه ها به دور آنها می گردند ، من خدایی دارم که همه ی این زیباییها و خوبی ها را خلق کرده است ، خدایی که اینقدر مهربان است، پس ترسی هم از طوفان نباید داشت ! مهم این است من هنوز زنده ام حتی اگر پیر شده باشم ...



نظرات شما عزیزان:

حامد
ساعت8:25---1 مهر 1393
خوب چي بايد نظر بدم؟ قشنگه ديگه، قشنگي كه شاخ و دم نداره ، يكيش ميشه رنگارنگ اون وقت بهش ميگن پروانه يكيش ميشه كلمه بهش ميگن انشاء نيكا خانم.

وقتي خوندمش حس ميكردم دارند برام داستان تعريف ميكنند ، برا همين هم دوست داشتم فعلها و كلمات را خودموني ببينم نه خيلي كتابي، مثلا "هنوز هم شكر ميكنم چون ميتونم " بجاي "چون ميتوانم" .


yas
ساعت21:03---19 شهريور 1393


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب ها: