من هنوز زنده ام ...
رنگ زردی دارم ، به لطف شاخه هنوز در کنار دوستانم هستم ، دوستانم سبز اند ، مرا خان بزرگ میخوانند، من هنوز هم نسیم را حس می کنم ، نسیمی که خنک و مطبوع است ، از طوفان می ترسم ، آخر طوفان از شاخه قوی تر است ، اما من عاشق بارانم ، بارانی که آرامش خاص خود را دارد ! من هنوز هم خدارا شکر میکنم که میتوانم در کنار پروانه ها باشم، پروانه هایی که در هر رنگ و نقش و نگاری زاده شده اند ، من هنوز خداراشکر میکنم چون میتوانم از اینجا گل های رنگارنگ را ببینم ، گل هایی که وقتی به دست انسانها چیده هم میشوند بازهم رشد میکنند و فضا را زیبا میکنند ، و به لطف همین گلهاست که پروانه هاهم اینجا هستم ، من هنوز زنده ام ، من هنوز امید به زنده بودن دارم زیرا شاخه مرانگهداشته است ، من هنوز امید به زندگی دارم زیرا دوستان خوبی دارم ، من هنوز امید به زندگی دارم زیرا گل ها هنوز رشد میکنند و پروانه ها به دور آنها می گردند ، من خدایی دارم که همه ی این زیباییها و خوبی ها را خلق کرده است ، خدایی که اینقدر مهربان است، پس ترسی هم از طوفان نباید داشت ! مهم این است من هنوز زنده ام حتی اگر پیر شده باشم ...
نظرات شما عزیزان:
وقتي خوندمش حس ميكردم دارند برام داستان تعريف ميكنند ، برا همين هم دوست داشتم فعلها و كلمات را خودموني ببينم نه خيلي كتابي، مثلا "هنوز هم شكر ميكنم چون ميتونم " بجاي "چون ميتوانم" .
برچسب ها: